luna

lovely

luna

lovely

قصه ی عشق

زن جوان : یواش برو من می ترسم

مرد جوان : نه این جوری خیلی بهتره

زن جوان : خواهش میکنم من خیلی می ترسم

مرد جوان : خوب ، اما اول باید بگویی که دوست دارم

زن جوان : دوست دارم ، حالا میشه یواشتر برونی

مرد جوان : مرا محکم بگیر

زن جوان : خوب ، حالا می شه یواش بری

مرد جوان : به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سر خودت بگزاری ، آخه نمی تونم راحت برونم اذیت می کنه

روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید . در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت

مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود . پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند

__________________

نظرات 5 + ارسال نظر
غمو سیبیلوو شنبه 1 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:27 ب.ظ http://amosibilo.blogsky.com

سلام . اما براستی که این یه داستانه . ار محبت مادر به فرزند قویتر وجود نداره . و چون میمون نزدیکترین به انسان است میمونی را همراه فرزندش داخل محوظه شیشه ای قرار میدهند و از زیر آنرا گرم می کنند فکر می کنید چه اتفاقی می افته . در نهایت وقتی گرما زیاد شد مادر کودکی را که در آغوش داشت به زیر خود گذاشت . از ویلاگ قشنگتون ممنونم .

رضا WANTED شنبه 1 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:58 ب.ظ http://www.hack-rap.blogsky.com

سلام
خوبی؟
شناختی؟
دیگه خبر مارو نمیگیری
میگم حتما به فروم من و دوستام بیا
عضو شو و اگر دوست داری میتونم مدیرت کنم؟
موافق؟
خبرم کن

رضا شنبه 1 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:02 ب.ظ http://www.hack-rap.blogsky.com

راستی
منو لینک میکنی؟ :-(

حامد سیستم یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:49 ب.ظ http://koolak.ir

سلام این مطلبت واقعا چی بگم آخه ..................

ن چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:31 ق.ظ

ببین چقدر زنها خوبند که مردها جان فدا میکنند حالا تو نیمچه مرد روت میشه باز هم از خانمها بد بگویی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد