luna

lovely

luna

lovely

۵فروردین...(روز تجدید پیمان)

بسمه تعالی


سلام

سال نو همگی به خوبی و خوشی و سلامتی باشه انشالله

امروز 5فروردین بود!چیزی دیگه ای نمونده تا تموم بشه...

قبل از هر چیزی بگم

روز میلادم مبارک!


اول از همه از همه کسانی که محبت کردن و تبریک گفتن چه از طریق تلفن و چه از طریق sms صمیمانه تشکر میکنم

امروز هوا خیلی قشنگ بود
اصل سخنم با خداست
امروز روز تجدید پیمان من با معبود ومعشوقم هست

از صبح خیلی به خودم فکر کردم یعنی البته راستش 1هفته میشه که داشتم به خودم  وکارایی که عرض این یک سال انجام دادمو ندادم فکر میکردم.
و از خودم حساب میکشیدم
من وقتی از خودم حساب میکشم خیلی بی رحمم بخاطر همین اول خیلی افسرده شده وبودم ومریض شده بودم
چون من یک خطایی عرض این  1سال زندگیم مرتکب شدم  وزیانی که به وسیله ی این خطا بهم رسید بد صدمه ای بهم زد
و مثل خوره اشتباهی  که مرتکب شدم  وجودمو میخورد...ومریض شده بودم به خاطر زیانی که ازاین بابت کردم...و اینکه پشیمون بودم از
انجام چنین خطایی...
همین امر سبب شده بود تا دیگه به هیچی فکر نکنم . فقط مدام اشتباهی که مرتکب شدم رو تو سرخودم میزدم!
جالبه وقتی هم از خودم میپرسیدم سال 89 ت چطور بود میگفتم وحشتناک!کابوس بود برام!
و گاها بحال خودم می خواستم گریه کنم!

اما زمانی که همه دوره هم جمع شده بودیم پدرم حرفی زد که انگار میگی یک تلنگر به من بود....
و بخودم اومدم....

و مدت ها فکر میکردم....

پدرم میگفت درست مثل کاسب باید عمل کنید و ماهی از خودتون حساب بکشید البته کلی روایت و حدیث و عربی مربی هم گفت اما
دیگه ما بیخیال اونا میشیم. من چکیده شو گفتم
میگفت:ببینید اگر امروزتون مثل دیروزتون هست شما مغبون هستید...ولی اگر امروزتون بدتر از دیروزتون هست شما ملعون هستید....

وخیلی حرفای دیگه که منو وادار کرد تا به نکات مثبت و سود ومنقعتی هم که کردم فکر کنم....

و متوجه شدم خیلی جاها سود کردم ....متوجه شدم که سال 89 برام یک شروعی دوباره تو بسیاری از زمینه ها بود....و پیشرفت  چشمگیری کردم
اگرچه ....

و این شد که بار دیگر خودمو تحسین کردم و به خاطر جاهایی که سست شدم وخطاکردم خودمو توبیخ کردم

موقع سال تحویل هم از خدا خواستم که واقعا به معنای واقعی حول حالنا رو در من بوجود بیاره نه فقط زیونی
و خیلی تصمیمات گرفتم برای اینکه امسالم رو بهتراز سال گذشته سپری کردم...
واز خدا خواستم بسیاری از صفات بدم رو بوسیله خوبیه خودش محو کنه
قلبمو صیقل بده....
و مهم تر از همه ببخشم کسایی رو که  با نفرت ازشون یاد میکنم وهیچ وقت نتونستم ببخشمون....

امروز هم
قبل از هرچیز اینها رومرور کردم واز خدا خواستم
وروز اندیشیدن به خودم بود...هرچند وقت کم آوردم

و از همه مهمتر  مثل هرسال روز تجدید پیمان من باخداست


وتمام اینها بهانه ایست برای همین تجدید پیمان

هرچند این تجدید پیمان باید هر روز باشه اما امروز یه چیز دیگست

خداوندا

من تو زندگیم تنها یک هدف دارم و تا موقعی که قلبم می تپه و نفسم در جریانه برای رسیدن به بزرگترین هدف زندگیم تلاش میکنم...وحاضرم تمام سختی ها رو به جونم بخرم تا به این هدفم برسم....هدفی که تمام فکر و اعضا و جوارحم در جهت و رسیدن به اون حرکت میکنند...و اون هدف

                                             (رضایت ،خشنودی و  قرب الهی )

هست.


نمیدونم خدایا پارسال مثل همچنین روزی خیلی چیزا ازت خواستم بعضی هاشو بهم دادی...ولی بعضی هاشو....


خدایا تو بعضی جاها فکر میکنم راهو دارم اشتباه میرم و از صراط مستقیم خودم  خارج میشم....خدایا کمک کن تا راه رو پیدا کنم و بهترین تصمیم رو بگیرم...خدایا من حقیر گنهکار و رو سیاه رو ببخش و بیامرز و مسیر سعادت واقعی رو بهم نشون بده...


خدایا من رو از مغضوبین قرار نده....


وای خدایا وقتی فکر میکنم  به خشم تو تمام بدنم به رعشه میفته (اشکم دراومد)


خدایا !خدایا!خدایا!


ای خدای مهربانم....

نمیدونم معلوم نیست تا 5فروردین سال دیگه زنده باشم یا نه ...تورا سوگند به اشک خیس یتیمان گناهانم ببخشا و خطایم ببخشا..


"خدایا"

به واژه واژه نامهایت قسم  دلم نمی خواست لحظه ای از تو رو برگردانم و به چشم های شیطان خیره بشوم

دلم نمی خواست برای شیطان گندم درو کنم و سیب پوست بکنم


دوست نداشتم در دره های مه آلود گناه بنشینم وقله های سپیدو سر به فلک کشیده تقوا را نادیده بگیرم


خدایا شبی نیست که خواب چشم های روشن  تو را نبینم و همهمه ی بهشتیان را نشنوم


اما بگو چگونه لنگ لنگان به درگاه تو به درگاه تو که از هزاران قصر رویانی زیباتر است بیایم


خدایا آیا مرا با همین  دستهای تاریک  و کفش های گمراه و پیراهنی که بوی گناه میدهد می پذیری؟


آیا نام مرا در دفترچه ی مهربانی ات کنار فرشته ها و اقاقیها می نویسی ؟


آیا اجازه میدهی هر روز به نام تو پلک بگشایم و به یاد همه ی فرهاد ها فنجانی چای شیرین بنوشم ؟


خدایا من از دریاهای  مرده و کوههای کاغذی گریزانم و یک قطره از اشک عاشقان را با تمام آبهای زمین عوض نمی کنم


خدایا اگرچه بارها همراه شیطان در باغهای  آتش قدم زده ام و گل گفته ام و خار شنفته اما هیچگاه در مدح او شعری نسروده ام


خدایا  کاش با ناز انگشتهای خود دوباره مرا میافریدی


آنگاه تاجی از خورشید بر سرم می گذاشتیت وجامه ی از پونه به من می بخشیدی


و نامت را بر دیواره های گرم قلبم مینوشتی*


 

خدایا این دل خسته تا همیشه در آسمان عشق تو پرواز می کند


تو آنقدر بزرگی که کوچکی و حقارتم را می گسترانی و زنده میگردانی


من غریب و نا آشنا در کوچه پس کوچه های مبهم زندگی گم گشته ام


و تو آشنایی و راهنما...


خدایا راهم را نشانم بده


خدایا امید را به زندگیم برگردان


خود به خوبی میدانی دردی که  گلویم را گرفته و این بغض سنگین را


جسم خسته ام را دریاب که به دستهای  نوازشگر تو محتاج است


روح سرکش و طغیانگرم را آرام کن که در پی ات شبها بی قرار و بی تاب است


قلب پرتپشم را حس کن که برای رسیدن به اوج تو چه نامنظم در سینه ام در تقلاست


چشم های غمگینم را ببین که پیوسته برای دیدنت عاشقانه در انتظار است


بغض گلویم را بگیر که این همان درد دوری و دلتنگی است


آتش این وجود نگرانم را خاموش کن آفت بزرگی از نگرانی در تن ضیف و بیمارم است


و به من اطمینان ببخش که به حال خود رهایم نمی کنی


اینک سوار بر مرکب امید به سوی تو می آیم


به سوی تکیه گاهی که ویران نمیشود


به سوی امیدی که ناامیدی در آن معنایی ندارد


دورها آوایی است که مرا می خواند


ای امید دیروز و امروز  وفردای من


کمکم کن...

 

 

خدایا بمیرد هرآنچه را که مرا از تو بگیرد.


خدایا عاشقم عاشقترم کن                                     زسوز عشق خاکسترم کن


اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا


خدایا فقط هیچ وقت فراموش نکن قلبم برای تو می تپه!


 

اللهم عجل لولیک فرج

یا علی


 






پیوست

بسمه تعالی


با سلام


خدمتتون عرض کنم که

در پست قبل نظرات بسیاری داده شد اما...

خدمت دوستانی که برای تایید نشدن نظر اتشون شکایت دارن عرض کنم لطفا به هنگام نظر دادن شخصیت خودتون رو حفظ کنید

و در این وبلاگ حق توهین به اسلام ، قرآن و... را نخواهید داشت

کسانی که قصد بی حرمت کردن و زیر پا گذاشتن شخصیت خودشون رو دارن بهتره همین اول صفحه وب رو ببندند

و نظراتی رو که توهین به مقدسات باشه تایید نخواهد شد.

قابل توجه دوستانی که این رو نشانه ضعف میدونن یا کسانی که متاسفانه پیامبر بزرگوار گرامی ما مسلمانان رو ممد خطاب میکنند  وخیلی از این قبیل بی احترامی ها که من حتی شرم میکنم به زبون بیارم!

وحداقل حرمت خودشون رو حفظ نمیکنند.


به اطلاع می رسانم از همین تاریخ به بعد به این نظرات هم حتی پاسخ نخواهد داده شد چون من نه فرصتشو دارم ونه دیگه حوصله شو!که با افرادی ضد دین و کسانی که فاقد شعور اسلامی و حتی شعور ذاتی هستند پاسخ و به بحث بپردازم!

در همین مدت کوتاه متاسفانه 50 نظر بیخود حذف و  پاسخ داده شد!


نظرات سازنده ودرخور شما قطعا تایید واستقبال خواهد شد.



یاعلی



اللهم عجل لولیک الفرج






می خواهم یک انسان باشم!نه یک ضعیفه!

بسمه تعالی

 

سلام

 

امروز داشتم  به خودم فکر میکردم  ....واقعا بهم ریختم....

خیلی عصبانی...و ناراحتم...خیلی

من یه سوال دارم؟

من چه گناهی کردم مونث هستم؟

آره؟

 

چرا خانم ها همیشه در برابر آقایون مغلوب هستند!؟

آره؟

 

بابا خانم های بدبخت چه گناهی کردن که خانم شدن؟

همش باید زیر دست یه مشت مرد عقده ای باشن

همش باید تابع باشن!

چرا نباید اختیارشون دست خودشون باشه!؟

 

می خوان ازدواج کنند

باید بشینن تا انتخابشون کنند

هر زمان که آقا بخوادشون خواسته هر وقت هم که نخواسته باشه میگه برو گمشو!

 

تا زمانی که خونه ی پدر مادرشونن اجازشون دست مردی به نام پدر هست

وقتی هم که ازدواج میکنند وحشتناک تر!اجازه شون به دست یه مرد عقده ای دیگه بنام شوهر هست!

 

تا زمانی که خونه پدر مادرشون هستند یه جوره!هر کاری میخوان بکنن میگن تو فلانی تو عله ای!

بعدم که می رن خونه شوهر باید مثل خر کار کنند!تبدیل میشن به یک کلفت مجانی!که چی ؟از آخرم بدرد نخورو آشغالی برا مرده!

و چب میره راست میره میگه این کارو نکردی این کارو کردی چرا اینکارو نکردی چرا اونکارو نکردی!و کلا میشه اربابت!

 

حالا برفرضم که آقاهه یکم سخاوت از خودش نشون بده بگه برو سرکار!بدتر!زن بدبخت میره جون میکنه پول در میاره واسه زندگیش

از آخرم مرده پولاشو میگیره و چب میره راست میره میگه کلفتیتو درست نکردی!تقصیر منه که میزارم بری سر کار!من اگه میدونستم به زندگی لطمه میخوره(یعنی همون کلفتی خودمون دیگه بشور بساب بروب غذا درست کن کهنه بشور...ووو...) اصلا اجازه نمیدادم که بری سر کار! دیگه نمی خواد بری اصلا سر کار!

طفلک حتی اختیار و اجازه اینو نداره که نفس بکشه زندگی کنه  پیشرفت کنه و اجازش دست آقاست!بدون اجازه اون نمی تونه نفس بکشه!اگه سرپیچی هم بکنه میگن تمکین نیست!

یکهو بگین خر دیگه!

طفلک وقتی هم که 9ماه بچه سر دلش میکشه به بدبختی ....تمام درد ها رو به جونش میخره تا یه بچه پس بندازه برا کی؟برای اینکه مردک هوسش کرده! بچه میخواد!و تو هم مجبوری به حرفش گوش بدی !اصلا هم مهم نیست که تو می خوای یا نمی خوای! تو مترسک و کلفت دست اون هستی و باید هرچی می گه بگی بله قربان!

حالا بعدش چی؟

9ماه تمام درد های عالم رو به جونت می خری(ببینین چقدر درد میکشن که حتی خدا گفته درد سر زا مادرو پاک میکنه!وتمام گناهاش ریخته میشه!) از خوشیت میزنی از وجودو زندگیت میزنی به اندازه 9سال خودتو پیر میکنی!

کلی سر زایمان درد میکشی وجودتو داغون میکنی زیباییتو بهم میزنی!تا یه بچه میاری برا آقا!تازه خدا بهت رحم کنه!وقتی اون مردک احمق حتی نمیاد دیدنت تو بیمارستان! چرا؟چون اون دختر میخواسته و تو پسر آوردی یا اون پسر می خواسته تو دختر آوردی!حتی حاضر نیست 1 اپسیلون بخاطر دردیو که بخاطر اون تحمل کردی باهات همدردی کنه یا بهت محبت کنه!

حالا اینا همه به کنار!مثل یک پرستار خودتو وقف این بچه میکنی از لذت هات از جوونیت میزنی تا بزرگ شه!کهنه میشوری ترو خشکش میکنی!مثل چی دورش میچرخی!که حتی یه خار تو پاش نره!وقتی میشه 1سالش اولین کلمه ای که به زبون میاره وبهش یاد میدن میگه "بابا "!

وتو بازهم ذوق میکنی که بچت اسم باباشو به زبون میاره!حالا چی مرد اصلا نمیدونه بچش چه جوری بزرگ میشه!فقط شب میاد خونه به کلفتش(زنش) میگه شامت کو؟صدای بچه رو هم خفه کن می خوام بخوابم!

تویی که این بچه رو به زحمت با جثه ی ضغیفت بغل میکنی تو اتوبوس تو تاکسی تو خیابون به زیر چادرت به بدبختی حمل میکنی تا بری 1کیلو سبزی بخری برا شام شوهرت!

یا گاها تو خیابون می خوای بخوری زمین !چون نمیتونی هم خودتو جمع کنی هم یه بچه تو بغلت!که هم می خوای سرما نخوره هم گرما!ولی بالاخره تحمل میکنی!کسی هم هیچوقت نمی فهمه!

بچت بزرگ شده تازه شده 7سالش!می خواد بره مدرسه!مرده تازه فهمیده که ای بابا تو مگه مدرسه ای شدی!؟

ناراحت میشه چون خرجش زیاد میشه!

وقتی با کلی ذوق و شوق بچه تو میبری  ثبت نام کنی! یا هرجای دیگه ببری یا هرکاری بکنی!حتی آب بخوره!میگن : "نام پدر؟ " !!!!!!!!

تو دلت میشکنه!!با خودت میگی من این بچه رو سر دلم 9ماه کشیدم!من بزرگش کردم!من عمرمو جوونیمو به پاش گذاشتم! بعد میگین نام پدر؟

ولی دم نمی زنی !بازم خوشحال میشی و دلت خوشه که بچت داره بزرگ میشه!و فقط به قدو بالای بچت نگاه میکنی که داره بزرگ میشه ! به موهای سفید خودت نگاه میکنی!

به چین  و چروکای صورتت! به دستای پیر شده و پین بستت که یه روزی مثل پنبه بودن!

فقط به گذشتت فکر میکنی !

اون اوایل خیلی دوست داشتنی بودی!

شوهرت بهت توجه میکرد چون بهت نیاز داشت!

چون زیبا و سر پا بودی !

ولی حالا میبینی که هیچ ارزشی براش نداری !قبل حداقل به زبون نمیاورد که کلفتش و کارگر مجانی خونشی!چون با زیباییت و ... به نیازهاش پاسخ ردیفی میدادیو تامینش میکردی!

ولی حالا چی؟

 

ازبس ظرف شستی لباس شستی کهنه شستی غذا پختی!کار کردی!

داغون شدی!

پیر شدی!

موهات سفید شده!

از بین رفتی !

زیباییت داغون شده!

بخاطر چی؟بخاطر کی؟

حالا آقا تازه از 100 تا گلش 1 گلش نشکفته و دنبال یه زیبای خفته دیگست!

اینقدر خر که با خودش فکر نمی کنه این طفلک هم یه روزی زیباییشو خوشکلیشو وجودشو طراوتشو به پای خری مثل تو ریخته ! وفقطو فقط به خاطر تو اینطوری شده!

و مدام چیزایی رو که نداری رو تو سرت میزنه! و وظایفتو یاد آوریت میکنه!غذات آمادست؟ لباسمو شستی؟ اتو کردی؟ اینکارو کردی؟ خونه رو مرتب کردی؟

 

طفلک چیکار میخواد بکنه!

حرف بزنه میگن تمکین نیستو زرهای یامفت میزنن!

فقط مجبور بسازه و بسوزه  و به این امید باشه که یه دنیای دیگه ای هم هست!

 

 

أأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

گند بزنه این زندگیو!

 

نباشه بهتره!

 


 

اینکه من به عنوان یک انسان

به عنوان یک آدم

به عنوان یک بشر

به عنوان یک جاندار

می خوام زندگی کنم!

برای خودم

می خوام خودم باشم

 

خودم برای خودم تصمیم بگیرم

 

حق ندارم؟

 

چرا ؟

 

چون ظریفم؟

چون زیبام؟

چون مثل طلا وگلی میمونم که یکی باید ازم محافظتو مراقبت کنه؟

 

بابا نمی خوام

نمی خوام

من نمی خوام ظریف وزیبا باشم

من نمی خوام کسی ازم مراقبت کنه

من نمی خوام کلفت کسی باشم

من نمی خوام دستگاهی باشم که فقط بگه چشم

من نمی خوام مطلوب باشم

من نمی خوام بهم بگن ضعیفه

من نمی خوام هرچی ضعیفو بی ارزش با "ه"  تنیس  به من نسبت بدن!

 

بابا نمی خوام

 

من می خوام زندگی کنم

منم آدمم

منم حق زندگی دارم

 

خدایا؟

 

من حق ندارم به عنوان یک انسان

روزه بگیرم؟

 

بابا من دلم میخواد روزه بگیرم

چرا اختیار ندارم؟

 

چرا اجازه ی حتی روزه گرفتنم باید دست یکی دیگه باشه؟

بابا یکی بیاد به من بگه

من چرا نباید حق داشته باشم هر وقت دلم بخواد روزه بگیرم؟

---چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟

 

حالم دیگه داره بهم میخوره از همه چی!

 

خداجون ممکن از دستم ناراحت بشی

ولی دست خودم نیست!

نمی تونم قبول کنم


اگه بگم نمی خوام مونث باشم که میگی کفر گفتم ولی میتونم بگم که این چه جامعه و قانونیه!!

منم دقیقا باید بشم مثل مونث های بدبخت دیگه دهنمو ببندم و به این زندگیه نکبت ادامه بدم تا روزی که به درک واصل بشم!

 

 

 

 

باز بیشتر از همه دیشب ناراحت شدم

 

رفته بودیم خرید

 

تو یک مغازه ای رفتیم منو مامانم  می خواستیم هم قیمت بگیریم هم ببینیم، تو این اثنا یک زنو شوهری اومدن تو مغازه

 

من محو این 2تا شده بودم هرچی مامانم میگفت این خوبه اون خوبه این قشنگه اون قشنگه فقط لبخند میزدم میگفتم آره!

اصلا حواسم بهش نبود!

فقط به  زنو شوهره دقت میکردم!

 

حالا براتون میگم:

 

مرده شلوار جین تنش کرده بود با پیراهن و کت چرم!زنه هم با شلوار لی پالتو و چکمه های بلند!

کلا یه قانون کلیه:راسته ولی میگم بخندین زمستونا که میشه خانم هاخیلی ذوق میکنن!بخاطر همین چکمه ها!که میدن رو شلوارشون تو خیابون!کلی خوشجال میشنو احساس خوشگلی بهشون دست میده!خدایی خیلی ذوق میکنن!اگه بهشون همزمان یه کلید ماشین بدی و در مقابلش چکمه های بلند و رو شلوار بدی اونم برا تو خیابون(تو خونه و جلو محارم که حال نمیده بهشون!){اساسش تو خیابون} !چکمه ها رو انتخاب میکنن!....خنده....

 

خانم ها جدیدا اینقدر بدبخت شدن که فکر میکنن اگه خودشون رو به نمایش بزارن بهشون سردوشی میدن و مقامشون بالا میره!

متاسفانه نمیدونن!و غافلند ازاینکه خودشون رو مثل عروسک در میارن و به اجرا میزارن فقط فقطو مقام و ارزش نه تنها خودشون بلکه تمام خانم ها ی دیگه رو با خاک یکسان میکنن!

 

من نمیدونم چقدر ذوق میکنن وقتی 4لاخ موشونو میدن بیرون هفت قلم آرایش میکنن و به صورتشون کلی پینککو کرم سفید کننده میزنن که  لکه ها و چاله چوله ها و چینو چروکای صورتشو ندیده نشه(جالبه بدونین یکی از کشورهایی که بیشترین مصرف لوازم آرایش رو داره!متاسفانه کشور ماست!واستفاده بیش از حد از این مواد های شیمیایی آشغال  که پوست آدمو داغون میکنه شده افتخار خانم های ملت ما!) . مانتو شون بزور رو باسنشون میگیره! کفش پاشنه 20 سانتی هم پا میکنن که اصلا نمیتونه را ه بره و با ترس و لرز فدم بر میدارن!(یکی به همینا بگه بابا مگه مریضی؟) 1سال تمرین میکنن که فقط بتونن باهش 4 قدم بر دارن!وقتی می خوان را ه برن خیلی خنده دارمیشن!

اخه یکی بگه چرا؟

برای چی؟

اصلا چیو می خوان ثابت کنین؟

هدفشون چیه؟

کمبود دارن؟

عقده دارن؟

واسم خیلی علامت سوال؟!

بنظر من اینکار خودش یک بیماریه

وکسایی که اینکارو میکنن یک بیمار هستند!

همون طور که

برخی از آقایون کارایی رو میکنن که بیماری به حساب میاد!(برای اینکه استثنا نشه اونهارو هم میگم:)

اینکه ابرو برمیدارن!موهاشونو بلند میکنن(یا حتی مش میکنن!)!یا مثل این آدم هایی که می خوان جلب توجه کنن موهاشونو سیخ میکنن!یا متاسفانه من دیدم که آرایش میکنن!لباس های جلفو زشتو زننده میپوشن!

فکر میکنن چون مردن هرغلطی دلشون بخواد میتونن بکنن!

متاسفانه ما هممون بدون اینکه متوجه باشیم  داریم فرهنگ غرب رو کورکورانه دنبال میکنیم!وتو مملکتمون که یک مملکت اسلامی هست پیاده میکنیم! واین خیلی بده!

شاید با خودتون فکر کنین من آدم محجوب و وازین "غسلت عقلولهم" هستم

اصلا!

من همیشه طرفدار بهترین ها بودم و هستم!زیبایی ،آراستگی ،بروز بودن!

ولی نه تقلید!

من متحیرم!چرا مثلا فلان بازیگر معروف هالیوودی یا خواننده ی غربی یه جور لباس میپوشه یا طور خاص موهاشو کوتاه می کنه!فرداش میبینی !اوه اوه!همه موهاشونو همونطوری زدن!و لباساشون اونطوری شده!

چرا باید ما فرهنگ خودمون رو کنار بزنیم و غربگرا بشیم!

 چون متاسفانه از حیله وهدف شومی که در پشت این ظواهر قشنگو زیبا نهفته هست بی خبر و غافلیم!

همین شیطان پرستی یک نمونه از هزاران نمونه هاست که ما بی خبریم آمار گرفتن متوجه شدن که نیمه بیشتری از دانشجویان دانشگاهی مملکت ما شیطان پرست شدن!این فاجعه ست!

پیشنهاد میکنم فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی رو حتما بخونید!

 

خوب بگذریم

بریم سر اصل مطلب

 

مثل اینکه خانم شلوارلی می خواست بگیره!

 

یه چندتا لی فروشنده باز کرد براشون اونا قیمت گرفتن!

زنه ارزونشو برداشت! فروشنده گفت اینا همچی خوب نیستن چون بعد از یه مدتی زانو میندازن و رنگ میدن!رو کرد به آقا و گفت اگه می خواین بگیرین خوبشو بگیرین که ایناست! جنس ترک هست!

زنه نیشش باز شد!بعد مرده اخماش رفت تو همو باهم داشتن یه حرفایی آروم میزدن که مرده میگفت : اگه اینو بگیری دیگه اونو برا ت نمی گیرمو من فلانو من عله...

خیلی برخورد زشتو زننده ای داشت!زنه هم خوشحال که میخواست شلوارلی بگیره!بعد مرده رفت کنار، بلند به زنش گفت حالا برو پات کن ببینینم!

حالم خیلی بد شده بود!

دلم می خواست برم یه تف بندازم تو صورت اون مرد احمق تا حالش جا بیاد!انگار میگی با کلفتش صحبت میکرد و طلب داشت!

بعدم تو وظیفته براش بخری نه با منت و تهدیدو خطو نشون!بعم حالا بر فرضم که پول نداشته باشیو وضع مالیت خراب باشه!یکم متواضع تر!تو باید حتی ازش عذر خواهی کنی بخاطر بی پولیت!و فروتن تر باشی! نه اینکه....

 

حالم داشت بهم میخورد!دیگه ازمغازه اومدیم بیرون باقیشو نفهمیدم!

 

دلم می خواد به این خانم ها بگم شما که نیازی ندارین به این آقایون!اون ها هستن که بدون شما نمی تونن زندگی کنند!

پس چرا ؟

چرا اینقدر حاضرین بی حرمتی رو تحمل کنین؟

چرا حاضرین بی ارزش شدن رو متحمل بشین؟

 

الان خیلی ها هستن که داغ میکنن و میگن نه همه ی مردا مثل هم نیستن!

جالبه منم یه روزی اینطوری فکر میکردم ولی متاسفانه متوجه شدم همه ی مردا به پاش برسه از یه جنسن و هیچکدومشون باجی بهم نمیدن!

 

اگه حتی خانم هایی باشن که جو گیر شده باشنو بخوان جبهه گیری کنن الان! چند سال دیگه سلامشون میکنم!و به حرف من میرسن!

 

هفته پیش بود که دوستم تو چشماش اشک جمع شده بود!

اومده بود پیش من!

داشت دردو دل میکرد وخودشو خالی میکرد!

وقتی حرفاشو شنیدم بهم ریختم!

خیلی دردناک بود!

 

چیزی هم نیست ازدواج کردن 2سالی میشه!

 میگفت : روز قبلش رفته بودیم بیرون نمیدونم چی شده که حال شوهرش بد شده بوده و ت ح ر ی ک شده بود!

تو ماشین بودن!

این داشته نگاهش میکرده بعد مرده شروع کرده بهش به فحش زیرو بالا دادن!(حالم از این مردای بد دهن،دهن کثیف بهم میخوره!)

من متعجب مونده بودم!

که بگو تو الان به این نیاز داری باید یکم از خودت عطوفت نشون بدی و بهش محبت کنی حداقل برای چند لحظه!نه اینکه بهش فحش بدی!

با این وجود تو همون حالت و وضیت دختره بیچاره نیاز مردشو برآورده میکنه!فرضشو بکنین تو ماشین!

میگفت بعد که تموم شد!من حالم خوب نبود بهش گفتم دستم درد نکنه!

بعد میگفت برداشته گفته: دست من درد نکنه تو باید از من تشکر کنی که ارضات کردم!نه من!

بعدم ماشینو روشن کرده و رفته!

میبینین؟

دریغ از یک تشکر!

میگفت من اینقدر بی ارزشم که حتی...

میگفت من بدون هیچ چشم داشتی خودمو در اختیارش میزارم بعد دریغ از یک تشکر!

تازه طلبکارم هست!

 

دلم می خواست یه قدرتی داشتم که هیچ زنی رو نمیزاشتم با هیچ مردی رابطه داشته باشه حتی با ازدواج!بعد دلم می خواست قیافه ی این مردا رو میدیدم!

دلم می خواست ببینم به چه حالو روزی افتادن!

و بهشون نشون بدم که اونا محتاج خانم ها هستن یا خانم ها!

 

استادم جلسه ی پیش حرف قشنگی میزد!

حالش بد بود!مثل اینکه کم خونی داشت!میگفت من از سر زایمانم که مال 3سال پیش بوده دیگه سر جام نیومدم وبخاطر خون زیادی که ازش رفته کم خونی شدید گرفته وکلی مرض دیگه!

من بهش گفتم خوب استاد فیفول بخورین جیگر بخورین و چندتا دستور دیگه(چون باهاش تا حدودی هم درد بودم!)

بعد یه نفس عمیقی کشید گفت : دخترم من اینا همه رو میخورم ولی چه فایده ای داره!یه جا رو خوب میکنه و یه جا دیگه رو خراب!

تازه متوجه شدم دردش بیشتر از یه جا دیگست!

برداشت گفت :شما ها تا موقعی که خونه ی پدرو مادرتون هستین قدر بدونین وقتی مریض میشین یکی هست ترو خشکتون کنه!

وبهتون توجه کنه!و ازتون مراقبت کنه!وقتی میرین خونه ی شوهر!خدا نکنه یه مریضی بگیرین!مرده چب میره راست میره میگه: ای بابا این چه زنی بود ما گرفتیم همش مریضه!اه!

میگفت انگار نه انگار!

 

بعد هممون زدیم زیر خنده!

متوجه شدم که طفلک درد خودش هیچی شوهره وحرفاش هم دردی شده براش!

 

بگذریم

 

خدایا اگه حرفی زدم که ناراحتت کردم منو ببخش

 

چون خیلی عصبانیم

به این راحتی ها هم خشمم فروکش نمی کنه!

در هر حال منو ببخش!

 

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

 

 

لذت ببر!

"پیشنهاد میکنم این مطلب را 2 بار بخوانید"


وقتی کسی تو را فقط "یکی دیگر" بحساب می آورد اجازه نده همان شخص بصورت یک اولویت در زندگی تو در بیاید
رابطه وقتی در بهترین حالت است که متعادل باشد

هیچگاه سعی نکن خودت را برای کسی توصیف کنی.
زیرا مردمی که تو را دوست دارند نیازی به این کار ندارند
و آنها که از شما بدشان می آید حرفت را باور نمی کنند

وقتی دائم می گوئی که کار داری هرگز از کار کردن رهایی پیدا نمی کنی
وقتی دائم می گوئی وقت ندارم هرگز وقت آزاد پیدا نمی کنی
وقتی دائم می گوئی این کار را فردا انجام خواهم داد هرگز آن فردا فرا نمی رسد

وقتی از خواب بیدار می شویم دو حق انتخاب ساده داریم.
می توانیم برگردیم به تختخواب و رؤیا ببینیم
و یا بلند شویم و برای رسیدن به رؤیائی که داریم تلاش کنیم

ما کسانی که ما را دوست دارند به گریه می اندازیم
برای کسانی گریه می کنیم که برای ما ارزشی قائل نیستند
و ما نگران کسانی هستیم که هرگز بخاطر ما اشکی نمی ریزند
این حقیقت زندگی است. عجیب است، ولی واقعی
حال که حقیقت را دانستی بدان که هرگز برای دگرگون شدن دیر نیست

وقتی در حال خوشی هستی قول به کسی نده
وقتی غمگینی به کسی پاسخ نده
و وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر.
همیشه دو بار فکر کن.... و درست عمل کن

زمان مانند یک رودخانه است. هرگز نمی تونی به یک آب دو بار دست بزنی.
زیرا آن جریان آبی که از مقابل تو گذشت دیگر باز نمی گردد
از هر لحظه زندگیت لذت ببر


http://www.blueboat.blogsky.com

اگر یکبار دیگر متولد شوم

اگر بتوانم یکبار دیگر زندگی کنم ... میکوشم بیشتر اشتباه کنم ... نمیکوشم بی نقص باشم.

راحت تر خواهم بود،


سرشارتر خواهم بود از آنچه حالا هستم!

در واقع، چیزهای کوچک را جدی تر میگیرم.


کمتر بهداشتی خواهم زیست،
بیشتر ریسک میکنم.
بیشتر به سفر میروم.


غروب های بیشتری را تماشا میکنم،
از کوه های بیشتری صعود خواهم کرد،
در رودخانه های بیشتری شنا خواهم کرد،
جاهایی را خواهم دید که هرگز در آنها نبوده ام.


بیشتر بستنی خواهم خورد، کمتر لوبیا
مشکلات واقعی بیشتری خواهم داشت و دشواریهای تخیلی کمتری!


من از کسانی بودم
که در هر دقیقه ی عمرشان
زندگی محتاط و حاصلخیزی داشتند!
بی شک لحظات خوشی بود اما...


اگر می توانستم برگردم

می کوشیدم فقط لحظات خوش داشته باشم.


از کسانی بودم که
بدون دماسنج، بدون بطری آب گرم
بدون چتر و چتر نجات هرگز به جایی نمی روند.


اگر نمی دانی که زندگی را چه میسازد
این دم را از دست مده!


اگر بتوانم یک بار دیگر متولد شوم، سبک سفر خواهم کرد
اگر بتوانم یک بار دیگر متولد شوم، میکوشم پابرهنه کار کنم

از آغاز بهار تا پایان پاییز!


بیشتر دوچرخه سواری میکنم،
طلوع های بیشتری را خواهم دید و
با بچه های بیشتری بازی خواهم کرد.

اگر آنقدر عمر داشته باشم...

عشق را شما چگونه تفسیر می کنید؟


How Do You Interpret Love?

عشق را شما چگونه تفسیر می کنید؟



Once a Girl when having a conversation with her lover, asked
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید

Why do you like me..? Why do you love me?
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

I can''''t tell the reason... but I really like you
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم

You can''''t even tell me the reason... how can you say you like me?
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟

How can you say you love me?
چطور میتونی بگی عاشقمی؟

I really don''''t know the reason, but I can prove that I love U
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم

Proof ? No! I want you to tell me the reason
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی



Ok..ok!!! Erm... because you are beautiful,
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

because your voice is sweet,
صدات گرم و خواستنیه،

because you are caring,
همیشه بهم اهمیت میدی،

because you are loving,
دوست داشتنی هستی،

because you are thoughtful,
با ملاحظه هستی،

because of your smile,
بخاطر لبخندت،

The Girl felt very satisfied with the lover''''s answer
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

Unfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in coma
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت

The Guy then placed a letter by her side
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون



Darling, Because of your sweet voice that I love you, Now can you talk?
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

 No! Therefore I cannot love you
 نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

Because of your care and concern that I like you Now that you cannot show them, therefore I cannot love you
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

Because of your smile, because of your movements that I love you
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم

Now can you smile? Now can you move? No , therefore I cannot love you
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم



If love needs a reason, like now, There is no reason for me to love you anymore
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

Does love need a reason?
عشق دلیل میخواد؟

NO! Therefore!!
نه!معلومه که نه!!

I Still LOVE YOU...
پس من هنوز هم عاشقتم



True love never dies for it is lust that fades away
عشق واقعی هیچوقت نمی میره

Love bonds for a lifetime but lust just pushes away
 این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره

Immature love says: "I love you because I need you"
"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم

Mature love says "I need you because I love you"
"ولی عشق کامل و پخته میگه:"چون دوست دارم بهت نیاز دارم

"Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays"
"سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه"

جملات زیبا وقابل تامل



گاهی اوقات در زندگی خیلی زود، دیــــــــــــر می شود!



سام منتز : بهترین درمان برای قلوب شکسته آن است که دوباره بشکنند .



فریدریش نیچه : "آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای، از این آشفته ام که دیگر نمیتوانم تو را باور کنم


غرور هدیه شیطان است و عشق هدیه خداوند، و ما هدیه شیطان را بهم می دهیم ولی هدیه خداوند را از یکدیگر پنهان می کن 



طوری نیست آدم واسه کسی که دوستش داره غرورش و از دست بده ، ولی این فاجعه است که به خاطر غرورش کسی رو که دوست داره از دست بده 



دنیا زنگ تفریح نیست ساعت بعد حساب داریم



آلبرت انیشتین : به جای اینکه سعی کنید مرد موفقی باشید سعی کنید مرد ارزشها باشید



اگر معنای عشق را می فهمم، همه به خاطر توست.” – هرمان هسه



برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافیست.لازم نیست آنرا در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی.پرهایش را بزن خاطره ی پریدن با او کاری میکند که خودش را به اعماق دره ها پرت میکند



شکسپیر میگه : زندگی حواسشو جمع میکنه ببینه تو چی دوست داری ،، تا دقیقا همونو ازت بگیره