luna

lovely

luna

lovely

نمازدهه اول ذی الحجه

یک چیزی رو فراموش کردم اینکه:


از امشب به مدت 10 شب(تا عرفه) بین نماز مغرب و عشا 2رکعت نمازهست که اگه بخونید با ثواب  کسایی که در مکه هستند یکیه!


نماز دهه اول ذی الحجه:

دو رکعت در هر رکعت بعد از حمد وتوحید 1مرتبه آیه ۱۴۲ سوره اعراف(و واعد نا موسی...سبیل المفسدین)




التماس دعای مخصوص



سالگرد ازدواج امیرالمومنین(ع) وحضرت فاطمه(س)

بسمه تعالی




سلام

امروز اولین روزاز ماه ذی الحجه و سالگرد ازدواج امیرالمومنین(ع) با حضرت فاطمه(س) بود.
خوش به سعادت جوان هایی که امروز سروسامانی به خودشون دادن واین فریضه الهی رو دریک چنین روزی انجام دادن.(ازدواج کردند)
ای کاش الگوی همه ی ما در همه ی امور، این دو بزرگوار باشند.


 امروزکتابی رو مطالعه میکردم که مطالب بسیار زیبا و جالبی داشت که من چند موردی رو به اختصار میگم:

 (قابل توجه زن وشوهر هایی که یکسره درحال پاچه هم رو گرفتن هستن!)


-تبسم زن وشوهر به یکدیگر ثواب داره!


- رسول خدا (ص) به خانه علی (ع) وارد شد.او و فاطمه را دید که با کمک یکدیگر با آسیاب دستی آرد میکنند.پیغمبر (ص) فرمود:کدام یک خسته ترید؟ علی عرض کرد:فاطمه خسته تراست.پیغمبر (ص) به او فرمود:برخیز دخترجان.فاطمه برخاست.پیغمبر به جای او نشست وعلی(ع) را در آرد کردن کمک نمود.

بسیار لطیف است که بیش از آنکه خود فاطمه(س) بفرماید:من خسته ام،علی (ع) می فرماید:فاطمه خسته تر است.


-اسلام به زن می گوید:روا نیست زن شوهر دار لحظه ای بدون زینت باشد.

-بازوان محکم مرد وانگشتان ظریف زن به زبان حال میگویند که اولی برای  شکستن و کوبیدن و دومی برای نوازش کردن و مالیدن آفریده شده است.


قال رسوا الله(ص):
-بهترین زنان شما زن پاکدامنی است که دامن و شرمگاه خود را از نامحرم حفظ کند وبرای شوهرش،شهوتران وح ش ر ی باشد.



-به مردان مومن بگو دیدگان خویش بازگیرند ودامن خود نگه دارند که این برای آنها پاکیزه تر است وخدا ازآنچه می کنند آگاه است (سوره نور-30)



امام صادق(ع):
-هر زنی  که به شوهرش شربت آبی دهد. برای او بهتر است از اینکه یکسال عبادت کند و درآن سال روزها را روزه بدارد و شبها را نماز بخواند و نیز خداوند در برابر هر شربت آبی که به شوهرش می دهد،شهری در بهشت برایش بنا می کند و شصت گناه او را می آمرزد.
(با خودم گفتم خوبه آدم یک سره آویزون شوهرش باشه بهش آب بده....!)

-کمک کردن به شوهر بر زن واجب نیست،بلکه مستحبی است که خداوند مهربان، آن همه ثواب به زن میدهد.

علی بن موس الرضا(ع):
-هیچکس فایده ئی به دست نیاورده است که بهتر باشد از همسر شایسته ئی که چون به او بنگرد، شاد گردد و چون از نزد او غایب شود،عفت خویش و مال اورا نگه دار باشد.


-از امام صادق درباره زن سوال شد،فرمودند:
همسرت عروسک ومعشوق توست آزارش مده.



یا علی

 

یک داستان غم انگیز

عاشق



یکی بود یکی نبود

روزی روزگاری زیره این سقف کبود دخترو پسری باهام آشنا شدن!
روز به روز بهم وابسته تر میشدن!و بهم بیشتر علاقه پیدا میکردن!
یکی از روزای خدا پسره زنگ زد به دختره وگفت: فکر نکن من عاشقتم
یا کشته مردتم،هرگز!من فقط بهت علاقه دارم!یک علاقه ساده!
دختر وقتی اینو شنید تمام دنیا روی سرش خراب شد!
نه برای اینکه پسره عاشقش نبود!نه!دختر به عشق هیچکی نیاز نداشت وکلا از همه ی پسرا بدش میومد!
و همشون رو به یک چشم میدید!ومیدونست همشون از یک جنسن!ولی...




ادامه داستان در ادامه مطلب!

ادامه مطلب ...

چه درونم تنهاست...


می روم بالا تا اوج ،من پر از بال و پرم

راه می بینم در ظلمت،من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه ، از پل ، از رود ، از موج
پرم از سایه ی برگی در آب
چه درونم تنهاست  …

                                                                            (سهراب سپهری)

مناجاتی بی نظیر از دکتر شریعتی

خدایا؛

 به من توفیق تلاش در شکست ،

صبر در نومیدی ،

رفتن، بی همراه ،

جهاد، بی سلاح ،

کار، بی پاداش ،

فداکاری در سکوت ،

دین، بی دنیا ،

مذهب، بی عوام ،

عظمت، بی نام ،

خدمت، بی نان ،

ایمان، بی ریا ،

خوبی، بی نمود ،

گستاخی بی خامی ،

مناعت، بی غرور ،

عشق، بی هوس ،

تنهایی در انبوه جمعیت ،

دوست داشتن، بی آنکه دوست بداند، روزی کن...

عاشق


عاشق


امیری به شاهزاده گفت: من عاشق توام. شاهزاده گفت: زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است.امیر برگشت و دید هیچکس نیست. شاهزاده گفت: عاشق نیستی ! عاشق به غیر نظر نمی‌کند.

عشق و مرگ

عشق و مرگ



شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه...

مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :


سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.



دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…
من هرچی تلخی بود امتحان کردم ولی دیدم هیچ چیز تلخ تر از ندیدنت نیست !




وقتی داستانش رو خوندم اشکم دراومد!