مفهوم خودشناسى
آدمـى هـیـچ گـاه نـسـبـت بـه ذات خـویش ، غافل و جاهل نیست تا مساءله شناخت و آگاهى مطرح شود بلکه ؛
نفس
ناطقه انسان و ذات آن در جمیع اوقات ، حتى در وقت خواب و مستى و بیهوشى ،
(مشعورٌ بِها) ست . یعنى آگاه به ذات خود است . ولى گاهى جزئى از اجزاء
بدنش مانند قلب یا دماغ یا روح بـخـارى را احـیـانـاً فراموش مى کند و
بیشتر مردم آن را ادراک نمى کنند یا به وسیله تشریح و تعلیم دیگران آن را
ادراک مى کنند، ولى ذات خویش را دائماً ادراک مى کنند. 1
بنابراین :
خـودشـنـاسـى
بـه مـعناى این است که انسان ، مقام واقعى خویش را در عالم وجود درک کند،
بداند خاکىِ محض نیست ، پرتوى از روح الهى در او هست بداند که در معرفت مى
تواند بر فرشتگان ، پـیـشـى گـیـرد، بـدانـد کـه او آزاد و مـخـتـار و
مـسـؤ ول خـویـشـتـن و مـسـؤ ول افراد دیگر و مسؤ ول آباد کردن جهان و
بهتر کردن جهان است .2
درک
چـنـیـن مـوقـعـیـتـى سـبـب مـى شـود کـه انـسان ، مبداء و معاد و هدف
آفرینش جهان را دریابد ، آفـریـدگـار را بـشـنـاسـد، فـرسـتـادگـان او را
اطاعت کند، دانش مفید بیاموزد ، از بازیگرى و بـیـهـودگـى بـپرهیزد، کرامت
و عزت خویش را حفظ کند، بر گستره فعالیت و سعه وجودى خود بـیـفـزایـد و
هـمـواره عـقربه افکار ، کردار و گفتار خویش را به سوى بارگاه قدس ربوبى
جهتگیرى کند و چنان شود که امیر مؤ منان صلوات اللّه علیه فرمود: رَحِمَ
اللّهُ امْرَءً عَلِمَ اَیْنَ وَ فى اَیْنَ وَ اِلى اَیْنَ 3
خدا رحمت کند کسى را که بداند از کجا آمده ، در چه جایگاهى هست و به کجا خواهد رفت .
دسـت
پرقدرت آفرینش ، چنین توانى را درون انسان تعبیه کرده و او با الهام گیرى
از خداوند مى تواند راه را از چاه تشخیص دهد؛ وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها
فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْویها 4
سوگند به نفس و آن که او را معتدل آفرید ، سپس زشتى و نیکى اش را به او الهام کرد.
نـفـس
الهـام گـیـر آدمى ، رفیق صدیقى است که به طور مداوم بسان آینه اى شفاف ،
هر خوب و بدى را براى انسان ترسیم مى کند تا بدان روى آورد و از این روى
بگرداند و به وادى مقدّس اطمینان گام نهد، (نفس مطمئنّه ) گردد: ومخاطب
خطاب جانفزاى قرآن قرار گیرد که ؛ یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ
الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى اِلى رَبِّکِ راضِیَةًمَرْضِیَّةً 5
اى
نـفـس آرام یـافـتـه به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که تو از او خشنود و
او از تو خـشـنـود اسـت .از سـوى دیـگـر اگـر آدمـى بـه الهـام نـفـس ،
وقـعـى نـنـهـد و بـه جـاى عـمـل نـیـکـو بـه تـبـهـکـارى تـن در دهـد و
از نـور تـقـوا بـه سـوى تـاریـکـى فـجـور تمایل پیدا کند، نفس خیر اندیش
او به ملامتش مى پردازد تا راه رفته را باز گردد و از تباهى ، دسـت
شـویـد. نـفـس در ایـن حـالت ، بـه صفت ارزشمند (لوّامه ) موصوف است که
خداوند بدان سوگند یاد مى کند: وَلا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ الْلَّوّامَةِ 6
سوگند به نفس ملامتگر !
انـسـان
بـایـد قدر چنین نفسى را بداند ، با او همراهى کند، از اعلام خطر او خشنود
شود و به او بى اعتنایى نکند چرا که به گفته امام على (ع ): لَیْسَ
لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلا الْجَنَّةَ فَلا تَبیعُوها اِلاّ بِها7
براى جان هاى شما بهایى کمتر از بهشت نیست ، پس آنها را جز در ازاى آن نفروشید.
اگر
حالت ملامتگرى نفس ، پایمال شود و هشدارهاى او به کار نیاید ، بتدریج نسبت
به زشتى ها بى اعتنا شده ، دست از اعلام خطر بر مى دارد، سپس راه فساد
انگیزى در پیش مى گیرد که در این حالت ، (نفس امّاره ) خوانده مى شود؛
... اِنَّ النَّفْسَ لاََمّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ رَبّى ...
8
همانا نفس ، فراوان به بدیها فرمان مى دهدجز آنچه را پروردگارم رحم کند !
آنـچه
در روایات و سخنان بزرگان درباره نکوهش نفس آمده ، مربوط به همین حالت است
و آدمى در هـیـچ حـالى نـبـایـد از مـراقـبـت و تـربـیـت نـفـس خـویـش
غـفـلت کـنـد و هـر چـه حال او وخیمتر باشد، تیمار و مواظبت بیشترى مى
طلبد که در آینده بدان خواهیم پرداخت .
1- مبداء و معاد، ملاصدرا، ص 212، چاپ سنگى ، مکتبه مرتضوى ، قم .
2- انسان در قرآن ، شهید مطهرى ، ص 34 ، صدرا.
3- آداب الصلوة ، امام خمینى ، ص 93، مؤ سسه تنظم و نشر آثار امام .
4- مس (91) ، آیات 8-7.
5- فجر (89)، آیات 28-27.
6-قیامت (75)، آیه 2.
7- شرح غرر الحکم ، ج 5، ص 81.
8- یوسف (12) ، آیه 53.