luna

lovely

luna

lovely

داستان...خیلی جالبه از دست ندید

آنتوان دوسنت هگزوپری

در کتاب شازده کوچولو،دوستی را ‹اهلی کردن نامیده وشروع آشنایی عاشقانه و روباه وشازده کوچولو را چنین می سراید:

روباه گفت:‹سلام›

شهریار کوچولوگفت:"کی هستی تو؟عجب خوشگلی!"

روباه گفت:"من یک روباهم"

شهریار کوچولو گفت:"بیا با من بازی کن،نمی دانی چقدر دلم گرفته!"

روباه گفت:"نمی توانم با تو بازی کنم،هنوز اهلی ام نکرده اند."

شهریار کوچولو گفت:"اهلی کردن یعنی چه؟"

روباه گفت:"آدم ها تفنگ دارند وشکار می کنند،اینش اسباب دلخوری است!اما مرغ وماکیان هم پرورش می دهند وخیرشان فقط همین است.تو، پی مرغ می گردی؟

شهریار کوچولو گفت:"نه،پی دوست می گردم.نگفتی اهلی کردن یعنی چه؟"

روباه گفت:"اهلی کردن یک چیزی است که پاک فراموش شده، یعنی ،ایجاد علاقه کردن!"

شهریار کوچولو با شگفتی گفت:"ایجاد علاقه کردن!"

روباه گفت:"معلوم است .تو الان برای من یک پسر بچه ای مثل صد هزار پسر بچه ی دیگر ، نه من احتیاجی به تو دارم، نه تو هیچ احتیاجی به من داری.من برای تو یک روباهم ، مثل صد هزار روباه دیگر،اما اگر منو اهلی کردی هر دو بهم نیازمند خواهیم شد.تو برای من در همه عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو دردنیا یگانه خواهم بود!

الان زندگی یکنواختی دارم. من مرغ ها را شکار می کنم، آدم ها مرا.

همه مرغ ها عین همند. به همین جهت در اینجا اوقات به کسالت می گذرد ولی اگر تو منو اهلی کنی، انگار که زندگیم را چراغان کرده باشی.

آن وقت صدای پایی را می شناسم که با هر صدای پای دیگری فرق می کند.

صدای پای دیگران مرا وادار می کند توی هفت سوراخ قایم بشوم،اما صدای پای تو مثل نغمه ی موسیقی مرا از سوراخم بیرون می کشد.

تازه،نگاه کن!آن جا ، آن گندمزار را می بینی؟ برای من که نان بخور نیستم ، گندم چیز بی فایده یی است. گندمزار ها مرا به یاد هیچ چیز نمی اندازد واین جای تاسف است!اما تو موهای طلایی داری.

پس وقتی اهلیم کردی کردی،محشر می شود!چون گندم که طلایی رنگ است مرا به یاد تو می اندازد ، آن وقت من صدای وزیدن باد را که تو گندمزار می پیچید،دوست خواهم داشت...

حالا اگر دلت می خواهد منو اهلی کن!"

شهریار کوچولو جواب داد:"دلم که می خواهد اما وقت چندانی ندارم.باید بروم دوستانی پیدا کنم و از کلی چیزها سردر آورم!"

روباه گفت:"آدم فقط از چیزهایی که اهلی می کند، می تواند سر در آورد.انسان ها دیگر برای سردرآوردن از چیز ها وقت ندارند. همه چیز را همین جور حاضر آماده از دکان ها می خرند، اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند آدم ها مانده اند بی دوست!"

تو اگر دوست می خواهی خب ، منو اهلی کن!"

شهریار کوچولو پرسید:"راهش چیست؟"

روباه گفت:"باید خیلی خیلی حوصله کنی ، اولش کمی دورتر از من به این شکل لای علف ها می نشینی ، من زیر چشمی نگاهت می کنم و تو لام تا کام هیچی نمی گویی- چون کلمات سر چشمه ی سو ء تفاهم ها هستند- عوضش می توانی هر روز یک خرده نزدیک تر بنشینی."

فردای آن روز شهریار کوچولو آمد.

روباه گفت:"کاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی ، اگر مثلا : هر روز سر ساعت چهار بعد از ظهر بیایی من از ساعت سه تو دلم قند آب میشود وهر چه ساعت جلوتر برود ، بیشتر احساس شادی و خوشبختی می کنم. ساعت چهار که شد دلم بنا می کند شور زدن و نگران شدن. آن وقت و بی وقت بیایی ، من از کجا بدانم چه ساعتی باید دلم را برای دیدارت آماده کنم؟"

به این ترتیب، شهریار کوچولو روباه را اهلی کرد.

لحظه ی جدایی نزدیک شد...

روباه گفت:" آخ!نمی توانم جلو اشکم را بگیرم!"

شهریار کوچولو گفت:"پس این ماجرا فایده ای برای تو نداشته ؟"

روباه گفت:" چرا، برای خاطر رنگ گندم !"

"اما وقتی خواستی با هم وداع کنیم ، من به عنوان هدیه رازی را به تو می گویم."

شهریار کوچولو بار دیگر به تماشای گل ها رفت و گفت:" روباهی بود مثل صد هزار روباه دیگر او را دوست خود کردم و حالا تو همه عالم بی همتاست."

روباه گفت : " خوانگهدار! و اما رازی که گفتم خیلی ساده است!

‹‹جز با چشم دل نمی توان خوب دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است.ارزش گل تو


به قدر عمری است که به پاش صرف کرده ای !››


انسان ها این حقیقت را فراموش کرده اند ، اما تو نباید فراموش کنی.


تو تا زنده ای نسبت به چیزی که اهلی کرده ای مسئولی!››


شهریار کوچولو زیر لب زمزمه کرد:


"جز چشم دل نمی توان خوب دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است!"

"فلیپس ولکنز" که اهلی ، دلداری ! شده ! سخن روباه را به نوعی دیگر بیان کرده و می

سراید:

دلبندم،مرا ببوس وبگذار از هم جدا شویم


زمانی که پیری ،چراغ رویاهای مرا خاموش می کند،


آن بوسه هنوز قلب و روحم را روشن نگاه خواهد داشت.



نمی دونم چرا برا اولین بار که خوندمش حالم خیلی بد شد و ...




آقای عزیز لباس را اینطوری باید ست کرد!

خوش تیپی رموزی دارد که در عین سادگی مانند یک کلید طلایی است و رعایت کردن مو به موی انها قطعا شما را از دیگران  متمایز میکند .

همیشه برای پوشیدن لباس مناسب لازم نیست   مبلغ گزافی  را پرداخت نمایید .


 برای اینکه ظاهر ایده ال و درعین حال جذابی داشته باشید هارمونی  رنگ لباس ها ،  اندازه ی انها ، و اندام متناسب ، امری لازم و ضروری است . که در زیر مختصرا  به برخی از انها اشا ره میکنیم .

لباس متناسب  با اندام خود بپوشید . لباس های بیش از حد گشاد یا تنگ و چسبان اندام شما را اغراق امیز و  ناموزون نشان میدهند . و چهره ی چندان جالبی از شما به نمایش نمی گذارند .

افرادی که کمر باریک و اندامی متناسب دارند حتی الامکان از کمر بند استفاده کنند .

سوئیشرت و پلیور های بافتنی  و پشمی علاوه بر اینکه گرما و زیبایی خاص خود را داردند  شما را کمی چاق تر و درشت تر نشان میدهند . و برعکس پیراهن و تی شرت های از جنس نخ و کتان شما را لاغر تر و باریک تر نشان میدهند .

رنگ های روشن  شما را حجیم تر و رنگ های تیره  شما را باریک تر نشان میدهند .

لباس های یک رنگِ بالا و پایین تنه ،  باعث می شود شما لاغر تر دیده شوید .

از پوشیدن لباس هایی با طرح های برجسته و پارچه های زمخت  جدا خودداری کنید چون شما را کوتاه قامت جلوه میدهند .

 از اویزان کردن وسایل اضافی خودداری کنید  به یاد داشته باشید که شیک بودن در سادگی است .

اگر شما فردی بلند قد هستید  لباس هایی با رنگ متفاوت ( که باهم ست باشند و هارمونی داشته باشند ) به تن کنید .

از رنگ های روشن و پر رنگ برا ی کوتاه تر به نظر رسیدن استفاده کنید .

معمولا رنگ جوراب  همرنگ یا تیره تر از شلوار است . و رنگ کمر بند  با ید با رنگ کفش یکسان باشد .

کت و شلوار خاکستری  و سرمه ای را با کفش مشکی ، و کت و شلوار قهوه ای و زیتونی را با کفش قهوه ای  ست  کنید .

 ترجیحا زمانی که شلوار جین می پوشید ان را با کفش اسپورت ست کنید .

توجیه مطلب!!2

بسمه تعالی

سلام

خسته نباشید

دوستان با خودم میگم چه اشتباهی کردم چنین مطلبی نوشتم که براش باید تا 1سال توجیه مطلب بنویسم.

عزیزان من ، اگر دقت کرده باشید من همون اول نمی خواستم رک انتقاد کنم .

در کل و اقعا من نمیدونم چی باید بگم آخه چرا اینقدر قضاوت زود هنگام می کنید؟؟/

زمانی که یکبار مطلب رو خوندید نفهمیدید دوباره بخوانید سه باره بخوانید دفعه ی چهارم متوجه منظور

نویسنده خواهید شد...!

شما مطلب رو یکبار خوانده و چیزی هم نفهمیده زود نتیجه گیری می کنید که این بزرگترین اشتباه است .

که نه تنها در اینجا مرتکب شدید بلکه در زندگی خودتان هم همین اشتباه را تکرار می نمایید....

در کل باید بگم ....

من فکر می کردم خواننده های عزیز حداقل یکی متوجه هدف من از نوشتن چنین مطلبی می شد...

ولی متاسفانه .....!!!(..........بی توجهی به مطلب .....و ...قضاوت زود هنگام.........)

من هدفم از نوشتن چنین مطلبی این بود:

که اگر پسرا لیاقت عشق رو ندارن‹---- (که این سخن از همون کسی بود که گفته بود)

دخترا هم لیاقت عشق روندارن‹-------(حرف و ختم کلام من)

تنها می خواستم بگم کسی که نوشته بود (پسرا لیاقت عشق رو ندارن) کاملا قضاوت مسخره ای کرده

بود....درست مثل شما!!!

همین

والسلام

دیدگاه ها در ارتباط با جنس مخالف

در ارتباط با رابطه و پیوند دو جنس مخالف به طور کلی سه دیدگاه مطرح است:



1.  دیدگاه افراطی: در این نگرش هر گونه ارتباطی با جنس مخالف آزاد و بدون مانع است. (رویکرد لیبرالیستی(


به بیان دیگر هیچ گونه حد و مرزی برای این پیوندها وجود ندارد و آزادی مطلق بر آن‏ها حاکم است.


فروید و پیروان وی مدعی هستند. اخلاق جنسی کهن بر اساس محدودیت و ممنوعیت است و آنچه ناراحتی بر سر بشر آمده است از ممنوعیت‏ها و محرومیت‏ها و ترس‏ها و وحشت‏های ناشی از این ممنوعیت‏ها که در ضمیر باطن بشر جایگزین گشته، آمده است. برتراند راسل نیز در اخلاق نوینی که پیشنهاد می‏کند، همین مطلب را اساس قرار می‏دهد

.

راسل در کتاب«جهانی که من می‏شناسم» می‏گوید: «اگر از انجام عملی [رفتار جنسی] زیانی متوجه دیگران نشود، دلیلی نداریم که ارتکاب آن را محکوم کنیم» (جهانی که من می‏شناسم، ص68


ادامه ی مطلب یادتون نره!

ادامه مطلب ...

توجیه مطلب!!

سلام عزیزان!


خسته نباشید


گفتم یک پست دیگه بدم که مطلب قبل رو اشتباه متوجه نشوید...


ببینید عزیزان من اصلا قصد موضع گیری ندارم....!


وبه هیچ عنوان نمی گم ....که چیز خوبی نوشتن نه ...!


من فقط برام جالب بود از قضاوتی که کرده بود... یعنی یه جورایی قضاوت یکطرفه...!(نگاه کن به


حساب من نمیخواستم قضاوت کنم...!!)


و این هم برام جالب بود که چه طوری به این تجربه رسیدن...! در حالی که این تجربه می تونه بر عکس باشه ...!(دخترا............ندارن)


هر چند که این مطلب گسترده ای رو در بر میگیره و بحث های فراراوانی رو میشه در موردش


کرد...!


ولی من اینو می گم بعضی از تجربه های ما که ما اون هارو کاملا درست فرض میکنیم ممکن غلط باشه....! رو هر تجربه ای نمیشه حساب کرد! (می تونم مثالش رو بزنم ولی نزنم بهتره...یعنی به راحتی میتونم ثابت کنم...!)


و نکته دوم یعنی آخر که بیشتر انسان ها متاسفانه این کارو تو زندگی به راحتی به خودشون اجازه میدن انجام بدن!!


قضاوت هست!!!


فراموش نکنید که قضاوت سخت کاره ممکن در زندگی است که ما این رو دست کم گرفتیم و به راحتی به خودمون اجازه ی چنین کاری رو بدونه داشتن خرد کافی میدهیم!


موفق و پیروز باشید